غزنی و ترکان افغانستان
کشور عزیز ما افغانستان که بعد از سقوط نظام عقب گرا ، فرهنگ ستیز و فرتوت طالبان به نقطه عطف و قابل توجه جامعه جهانی قرار گرفته است ، شاید هم برای سالیان متمادی به پایگاه نظامی و تخته خیز کشور های غربی و بخصوص ایالات متحده آمریکا در منطقه قرار گیرد امریست اجتناب ناپذیر .
جالب اینکه موقف دولت آقای حامد کرزی رئیس جمهور کنونی کشور در جامعه اسلامی نتنها از وجاهت سیاسی لازم و مطلوب برخوردار نیست بل حتی بین کشور های عربی متحد دائمی ایالات متحده آمریکا نیز درحالت انزوا و تجرید کامل قرار گرفته است .
سوال عمده و اساسی در این جاست در چنین اوضاع نامیمون و موقف ضعیف سیاسی افغانستان ، چگونه این کشور ها شهر غزنی را به صفت مرکز مدنیت جهان اسلام تصویب و فیصله نموده و جهت بزرگداشت از دست آورد های بی بدیل سلاطین با فرهنگ ، پر افتخار و غرور آفرین غزنه و جایگاه خاص شان ، کمسیون های ویژه ای را تعیین و مقرر کرده وجوه و هزینه قابل ملاحظه را نیز در این راستا تخصیص داده اند ؟ قرار معلوم از مدت ها است که کشور های اسلامی جهت شناخت دقیق و تثبیت تاریخ تمدن اسلامی ، سیر تمدن و فرهنگ اسلامی را در همه کشور های اسلامی جهان در عرصه های مختلف مورد بررسی دقیق و ارزیابی علمی قرار داده و بعداً شهر غزنی را به صفت مرکز مدنیت اسلامی جهان پذیرفته و انتخاب نموده اند ، زیرا تاریخ تنها شرح جنگ ها و سرگذشت سلاطین و فرمان روایان نیست ، بل تاریخ شناس نامه ملت هاست نه تقویمی از ویرانی ها و کشتار های ظالمانه انسانی . فرمان روایانی که در توسعه تمدن صوری و معنوی بشری مسولانه گام برداشته و زمینه های مناسب و مساعد تر حیات مدنی را برای بشریت و هموطنان خود به ارمغان آورده اند میتوان آنها را خدمت گذاران واقعی کشور نام برد و با غرور و افتخار از ایشان یاد آوری کرد نه از سلاطین ظالم و جابر که جز قتل ، غارت ، ویرانی و سر افگندگی ابدی تاریخی دست آورد دیگری نداشته اند . به عقیده این کمترین علت و موجبه اصلی انتخاب شهر غزنی افغانستان به صفت مرکز مدنی و فرهنگی جهان اسلام ، همانا دست آورد های بی نظیر و خدمات بس بزرگ و پر ابهت شاهنشاه بزرگ اسلام سلطان محمود غزنوی و دودمان با فرهنگ و غرور آفرین ترک تبار او و توده های زحمتکش و فرهنگ دوست آن دیار مرد خیز میباشد و بس .
غزنی اصلا کلمه ترکی است که از کلمات غز و نین گرفته شده است ، غز طائفه از ترکان است و کلمه نین به معنی محل اقامت و محل زیست نیز آمده است و بناً غزنین ترکیب از این دو کلمه میباشد . شهر غزنی به فاصله 140 کیلومتری جنوب غرب شهر کابل قرار دارد و طی قرون چهار تا شش هجری مطابق قرن یازده الی دوازدهم عیسوی دودمان بزرگ ترک تبار آل ناصر که مایه افتخار جهان اسلام و بشریت نیز میباشد حکمروایی داشته اند
به حق میتوان گفت بزرگترین شاعران و ادیبان زبان فارسی دری و همچنان بهترین دانشمندان نامدار در عرصه های مختلف علمی و فرهنگی ، بخصوص شعر و ادب ، علم هیئت و نجوم ، طب و تاریخ نویسی در این دوره پا به عرصه وجود گذاشته و آثار ماندگاری را تقدیم جامعه بشری نمود تا برای زمامداران ، سلاطین و نسل های آینده کشور های منطقه به الگو و سمبول از کار کرد های نیکو مبدل گردد
طی دو صد سال حکمروایی غزنویان در این منطقه نتنها زمینه رشد استعداد های علمی و فرهنگی فرزندان این مرز و بوم طور بی سابقه و چشمگیری مساعد ، رشد و محیا گردید بل در کنار آن صدها صنعت کار ماهر و هزاران اهل کسبه مبتکر وهنر آفرین نیز پا به عرصه وجود گذاشته آثار ماندگار ، و بی بدیلی تقدیم جامعه بشری نموده اند . طور مثال اعمار قصر ها ، قلعه های بزرگ جنگی ، بند های بزرگ آبگردان و حفر کانال ها ، توسعه زراعت و مالداری که نمونه آن اعمار قلعه تاریخی بست ، بند سلطان و بند سرده در غزنی و همچنان اعمار دارالعلوم ها مساجد و خانقا ها ، مسافرخانه ها ، دارالشفا ها ، کاروان سرای ها ، حمام ها و بخصوص تامین امنیت سرتاسری در قلمرو شان که از قلب هندوستان تا قلب فارس و از کاشغر تا بحیره عرب وسعت داشت تاریخ گواهی میدهد
مگر دردا و دریغا این شهر زیبا و تاریخی و این کانون علمی و فرهنگی آسیا در زمان حکمروایی سلطان بهرام شاه غزنوی ، توسط سلطان علاوالدین جهان سوز غوری به بهانه ای انتقام خون برادرش قطب الدین غوری که از ظلم آن فرمانروای سفاک و فرهنگ ستیز از غور فرار نموده و در شهر غزنه پناهنده شده بود به آتش کشیده شد ، همچنان قصرهای زیبا و بیمانندی که در کرانه های دریای هیرمند که در زمان حکمروایی سلاطین با فرهنگ غزنوی و بخصوص سلطان ابوالقاسم محمود و پسرش سلطان مسعود اول بنا یافته بود همه ویران و یکی از قرار گاه های بزرگ تاریخی و معروف اداری و نظامی غزنویان در جوار قلعه تاریخی بست نیز طعمه حریق گردید قابل یاد آوری است در زمان حکمروایی امیر دوست محمد خان یکی از قلعه های بزرگ و مستحکم دیگر شهر غزنی که تا حدی از گزند حوادث در امان مانده بود در ماه جولای 1839 توسط قوای اشغالگر انگلیس قسماً ویران گردید و امیر دوست محمد خان بعد از ویرانی این قلعه تاب مقاومت نیاورد ، تاج و تخت را کنار گذاشت و به جانب بخارا فرار و نزد شاه بخارا پناهنده شد . با کمال تاسف فرمان روایان تن پرور ، تنگ نظر، کور دل و فرهنگ ستیز بعدی در افغانستان که خود فاقد شایستگی ، اهلیت و جهان بینی بودند ، نه تنها از دست آورد های علمی و فرهنگی سلاطین و فرمانروایان ترک های افغانستان به نفع خود و ملت استفاده نکردند بلکه بر اساس اسناد و شواهد انکار نا پذیر تاریخی اکثر بنا ها و ساختمان های با ارزش تاریخی و ملی را یک سره نیز ویران نمودند . به گونه مثال هر آنچه که طی یک صد سال حکمروایی تیموریان ترکتبار در شهر تاریخی هرات این قلب پر تپش خراسان بنا یافته بود ، توسط سردار شهنواز خان پسر سردار سلطان احمد خان طلایی برادر زاده امیر دوست محمد خان و بعداً به اساس امر و فرامین رسمی و تحریری امیر عبدالرحمان خان با انفجار باروت و ضرب پی هم گلوله های توپ قسماً از پا در آمد ، متاسفانه در عصر حکمروایی بابای ملت نتنها آن ساختمان های تاریخی نیم ویران ترمیم و مراقبت نگردید بل از خشت ها و بقایای آن ساختمان های نیم ویران به منظور اعمار قشله عسکری زلمی کوت هرات استغاده شد و آن همه آثار با ارزش تاریخی کشور به امر و دستور اصیل خان فرقه مشر و سایر جنرالان و صاحب منصبان کور دل ، کوتاه نظر وفرهنگ ستیز بکلی منهدم و از بین برده شد . ظهیرالدین محمد بابر شاه بنیان گذار امپراطوری بزرگ مدنی و فرهنگی در سرزمین پهناور هندوستان که او و نواده هایش جایگاه خاص و شامخ در تاریخ بشریت دارند ، در زمان حکمروایی خویش در نیم قاره هندوستان با عمار ساختمان های بزرگ و تاریخی چون تاج محل ، لعل قلعه ، جامع مسجد صد ها و هزاران آثار تاریخی دیگر نام نامی خود را با غرور و افتخار ثبت تاریخ کردند ، کار نامه های چشم گیر تیموریان هند در حقیقت نمونه دیگری از فرهنگ پروری ترکان افغانستان میباشد . زیرا بابر شاه این ستاره پرفروغ دانش ، تقوا و شجاعت که مدت 26 سال در افغانستان حکمروایی نمود شهر زیبای کابل را مرکز حکمروایی خود انتخاب کرد ، او با اعمار قصر ها باغ ها و تفرج گاه ها و تامین نظم و رفاه اجتماعی خدمات قابل قدری را در کشور انجام داد ، ولی متاسفانه نتنها در گذشته ها بل همین اکنون نیز ذکری از نام او به صفت پادشاه در افغانستان نمیرود . قابل یاد آوری است که در زمان سلطتت ظاهر شاه بابای ملت ، علی احمد خان پوپل وزیر معارف مقتدر وقت دستور صادر نمود تا لیسه رحمان بابا و یا خوشحال خان ختک در باغ بابر شاه انتقال و جابجا گردد و از ساختمان های قصر باغ بابر شاه جهت لیلیه شاگردان نیز استفاده لازم صورت گیرد با کمال تاسف حکم عجولانه این وزیر متعصب بدون درنگ عملی گردید و یک تعداد استادان کور دل و فاشیست که در لاک اندیشه های خشک و خنک برتری جویی قومی و تبعیض نژادی به سختی فرو رفته بودند با تحریک احساسات جوانان لیسه در تخریب باغ بابر شاه و حتی تخریب حضیره آن مرد بزرگ تاریخ مبادرت ورزیدند . چنانکه ذاکر حسین رئیس جمهور هندوستان در سفر تاریخی که در افغانستان داشت تقاضا به عمل آورد تا زمینه دیدار از آرامگاه بابر شاه بنیان گذار مدنیت بزرگ فرهنگی هندوستان را برایش مساعد سازند ، ولی با وصف ارائه دلایل نا موجه تقاضای او پذیزفته شد .
حینکه رئیس جمهور فقید هندوستان آرامگاه بابر شاه امپراطور بزرگ جهان اسلام را به شکل محقر و مخروبه ملاحظه نمود ، پارچه سنگی از مرقد مطهر ویران شده او را برداشت و با ریختن چند قطره اشکی به روان پاک آن ابر مرد تاریخ اتحاف ادعیه نمود ، بعد از وقوع این حادثه تلخ و تکان دهنده مرقد بابر شاه که در زمان حکمروایی بابا ملت ویران گردیده بود ، دوباره ترمیم شد . چنانچه اثری از سنگ نوشته ها وکتیبه های زیبای اولی گذشته که در زمان نواده اش شاه جهان در مرقد او جابجا و تزئین یافته بود به چشم نمی خورد .
دردا و دریغا که این کار نامه های با ارزش و دست آورد های بی بدیل ، چشمگیر تاریخی و فرهنگی که از سوی سلاطین با فرهنگ و فرمانروایان مردم دوست ترک نژاد های افغانستان در این کشور صورت گرفته است ، همواره از سوی دشمنان رفاه و ترقی افغانستان و گروه های عقب گرا و عناصر ضد وحدت ملی به نظر حقارت نگریسته شده و حتی همین اکنون متاسفانه در زیر سقف شورای ملی کشور وکلای بی دانش و بی سواد کوچی ها وحامیان شان ترک ها و دیگر اقلیت های ملی و مذهبی افغانستان را بیگانه و مهاجر خطاب مینمایند . این گروه های کور دل و بیگانه پرست کسانی اند که به دستور دشمنان وطن عمل میکنند و هنوز هم سنت های خشک و خنک قبیلوی را رنگ و پوشش دینی و مذهبی میدهند و از ترک ارزش های فرتوت قبیلوی ، عشیروی و بدوی به فرهنگ همزیستی ، انسانیت ، عدالت و دموکراسی عاجز اند
و من الله التوفیق
محمد همایون سرخابی لندن
28 جون 2008
کلمات کلیدی: